|
|
نوشته شده در یک شنبه 2 تير 1392
بازدید : 750
نویسنده : TAKPAR
|
|
هزار سال گذشت و غریب بود هنوز
مسافری که به ظاهر حبیب بود هنوز
کسی که بعد ِ گذشت از هزار و سیصد باد
میان سینه ی او یک لهیب بود هنوز
sمسافر اسب خودش را به شهر آورد و
نگاه کرد .. جهان پر فریب بود هنوز
اگر چه ورد لب مردمان دعای فرج
اگر چه حضرت باری مجیب بود هنوز
ولی شفای مریضان و زایمان زنان
دلیل اصلی امن یجیب بود هنوز
به دستهای تمام جهان نگاه انداخت
قنوت ؟ نه .. همگی توی جیب بود هنوز
گل محمدی از باغ منقرض شده بود
و توی باغ کلاغ عندلیب بود هنوز
و شاعران که به ظاهر پیمبر قومند
زبورشان پُر ِ حوا و سیب بود هنوز
برای آنها که جمکران فقط قبر است
ظهور حضرت مهدی عجیب بود هنوز
ظهور قصه شده مثل کشتن عیسی
مسیح شیعه ولی بر صلیب بود هنوز
مسافر اسب خودش را ز شهر برگرداند..
احسان پرسا
:: موضوعات مرتبط:
ﺷﻌﺮ و ﻗﻄﻌﺎت ادﺑﯽ ,
,
|
|
|